عامل شگفت انگیزی که کسب و کار را ارتقاء می دهد!
عدالت چه تأثیراتی دارد؟ بیعدالتی چه دعوت نشدن به عروسی یک دوست و چه توبیخ شدن به خاطر بدشانسی یا خطای سهوی باشد، غالباً ما را چنان ناراحت می کند که نمی توانیم درست فکر کنیم. و این تنها یک مسئله شخصی نیست — بلکه به گفته مارکو آلوِرا، برای کسب و کار نیز مضر است. او توضیح می دهد که چگونه شرکت او فرهنگی را در رابطه با عدالت ایجاد کرده است — و چگونه تغییر حس ذاتی خودمان در این مورد که چه چیزی درست است و چه چیزی اشتباه باعث می شود نیروها شادتر باشند و نتایج بهتر.
پس اولین چیزی که تلاش میکنم در این نبرد عدالتم انجام دهم این است که خودم را از این معادله خارج نگه دارم. یعنی پیش زمینههای فکری خودم را بشناسم. به طور مثال، واقعاً کسانی را که هر چیزی را که میگویم، تأیید میکنند، دوست دارم. (خنده) اما این برای یک شرکت، و برای هر کسی که نظر متفاوتی دارد، رفتار جالبی نیست. پس ما تلاش میکنیم تا به صورت فعال فرهنگ پذیرش نظرات و شخصیتهای متفاوت را جا بیندازیم. دومین کاری که انجام میدهیم کمی عملی تر است. تمامی قوانین، فرآیندها، و سیستمهای شرکت را که برای تصمیم گیری و تخصیص منابع از آنها استفاده میکنیم، بررسی میکنیم، و آن دسته از مقرراتی که خیلی واضح نیستند، خیلی منطقی نیستند، یا معنای خاصی نمیدهند، حذف میکنیم، و همچنین تلاش میکنیم تا هر چیزی که جریان اطلاعات در داخل شرکت را محدود میکند از میان برداریم. سپس در مورد فرهنگ و انگیزه بررسی مشابهی انجام میدهیم. اما منظور من این است که هر قدر سختگیرانه قوانین، فرآیندها، و سیستمها را بررسی کنید — و انجام این کار الزامی است — اما هر قدر هم سخت بررسی کنیم، هیچ وقت به میزان کافی از حس واقعی عدالت نمیرسیم. و این احساس به این دلیل است که آخرین گام از عدالت نیازمند چیز دیگری است. این احساس مرتبط با احساسات افراد، نیاز آنها، رخدادهای زندگی خصوصی آنها، و نیازهای جامعه است. سؤالات و عوامل بسیاری وجود دارند که گنجاندن آنها داخل یک لیست یا یک فرمول، بسیار سخت است. خیلی سخت میتوان این عوامل را در تصمیم گیری منطقی دخیل کرد. اما اگر از این عوامل چشم پوشی کنیم، نکات مهمی را در نظر نگرفته ایم، و نتیجه احساس بیعدالتی است. بنابراین باید تصمیمات خود را با محوریت عدالت مرور کنیم. آیا این عادلانه است که این فرد شغلی را که واقعاً دوست دارد بگیرد؟ آیا این عادلانه است که آن فرد اخراج شود؟ آیا قیمتی که باید برای این محصول در نظر بگیریم، عادلانه است؟ اینها سؤالات سختی هستند. اما اگر از خودمان بپرسیم که آیا پاسخ منطقی، همان پاسخ درست است … همگی ما در درون خودمان پاسخ را میدانیم. ما پاسخ را از کودکی میدانستیم. و دانستن جواب درست برای تصمیم گیری بسیار جالب است. و روشن کردن قلبهایمان، کلید دستیابی به بالاترین بهره وری از نیروی کار است، چرا که اگر اهمیت بدهید آنها احساس میکنند، و تنها زمانی که شما اهمیت بدهید آنها ترس خود را کنار میگذارند و خود واقعیشان را در کار نشان میدهند. اگر عدالت سنگ بنای حیات باشد، چرا تمامی رهبران آن را اولویت کار خود قرار نمیدهند؟ آیا کار کردن در شرکتی که عادلانه است بهتر نیست؟ آیا داشتن همکاران و مدیرانی که انتخاب و آموزش آنها بر اساس عدالت و شخصیتی که داشتهاند بوده، و نه بر اساس آزمون مدیریت ۶۰ سال پیش، عالی نخواهد بود؟ آیا عالی نیست که بتوانیم در دفتر مدیر عدالت شرکت را بزنیم؟ ما به آنجا خواهیم رسید، اما چرا در حال حاضر چنین نیست؟ خب، تا حدی به خاطر انفعال، و تا حدی، به خاطر این که عدالت همیشه راحت نیست. عدالت نیازمند قضاوت و ریسک است. حفر آن هشت چاه یک ریسک بود. ارتقاء آن فرد که دبیرستان را تمام نکرده بود، یک ریسک بود. ساخت یک کارخانه پنیر در اکوادور یک ریسک بود. اما عدالت ریسکی است که ارزش انجام را دارد، پس ما باید از خودمان بپرسیم، کجا میتوانیم ریسک کنیم؟ کجا میتوانیم کمی فراتر برویم، تا تفاوت کار منطقی و کار درست را درک کنیم؟ سپاسگزارم.